چند روز قبل با دوستان ایرانیمون رفتیم یکی از این بوفهها برای شام. بعد از غذا سارا رفت یک گوشهای نشست تا به بچهاش شیر بده. کمکم بقیه خانمها هم دورش جمع شدن. صحبت بود در مورد خریدن لباس. یکی از بچهها میگفت از بس لباس میخره همسرش شاکی شده. بقیه هم تائید کردن که بیشتر از همسرانشون لباس میخرن. تا جایی بحث ادامه پیدا کرد که این بار خانمها شاکی بودن از اینکه همسرانشون به تیپشون اهمیت نمیدن. این وسط شیرین که از قضا همشهری ما هم هست با اعتراض گفت که رفتم برای شوهرم یک ست لباس خریدم و فقط زمانی که با من میره بیرون بهش اجازه میدم که این لباسها رو بپوشه و در بقیه موارد به درخواستهای عاجزانهاش هم اهمیت نمیدم. من که کلی از این حرفش تعجب کرده بودم پیشنهاد کردم اگر که سلیقه همسرش رو نمیپسنده میتونن دو نفری خرید کنن و خرید طبق سلیقه ایشون انجام بشه که ایشون برگشت و با قیافهی شاکی گفت که این موضوع برای من (منظور ایشون) اهمیت نداره و در بقیه موارد براشون مهم نیست که همسرشون چطوری لباس میپوشن.
شیرین فوقدیپلم داره از یکی از واحدهای دانشگاه آزاد و علی داره دکترای عمرانش رو همین یکساله میگیره. قیافه و هیکل کاملاْ معمولی مایل به زشت داره هرچند مانند اغلب زنان ایرانی مهاجر ادعای زیباییاش میشه. علی زمانی که با ما تو دانشگاهه خوبه ولی بیرون کلاْ ما رو همراهی نمیکنه. خانومش هم شدیداْ ایرانیها رو آدمهای جهان سومی میدونه که کلاْ باید شستشون و گذاشتشون کنار. اوایل بهش حق میدادم و فکر میکردم که شاید از بعضی ایرانیها بدی دیده هر چند که حالا دیگه اینطوری فکر نمیکنم.
برگشتنی با بچهها صحبت این زوج بود. سعید و ریحانه هر دو علی رو مقصر میدونستن. ریحانه نظرش این بود که علی حقشه چون مردها خودشون چنین انتخابی رو میکنن و در اغلب موارد زنان احمقتر رو ترجیح میدن. سعید با این که همه مردها این تیپی باشن مخالف بود. من مخالف این نظر بودم که همه مردها یک شکلن با این حال وقتی تمام رفقا و همکلاسیهام رو از نظرم میگذروندم به این نتیجه میرسیدم که کلاْ زنانی که از دنیا برداشتی جز خوردن - خوابیدن و فخر فروختن نداشتن بیشتر مورد توجه جنس مقابل قرار میگرفتن. بچهها نظرشون این بود که دلیل این مسئله اینه که مردها فکر میکنن کنترل این نوع زنها راحتتره و بدلیل وابستگی مالی این تیپ زنان بیشتر تابع روشهای زندگی همسرانشونن. درثانی زنی که نصف عمرش تو فروشگاه و جلوی آینه بگذره شبها هم بهتر جواب میده. ولی مسئله این بود که حداقل در مورد علی نتیجه برعکس بود. من فکر میکنم دلیل دیگهای پشت این مسئله وجود داره. نظر شما چیه.
فکر می کنم مشکل از اینجاست که زن واقعا واقف هست که خیلی درجه دو می باشد، لذا پدر شوهرش را در می آورد. من تنها با کسانی سر وکله می زنم که واقعا به خودشان احترام قایل باشند.
مشکل زن نامناسب گرفتن خیلی بین مهندسها رایج هست (در مقایسه با دکترها). کمبود دختر در محل کار و محل تحصیل باعث می شود که مهندسها نتوانند در مورد مساله انتخاب همسر به طرز شایسته ای عمل کنند. بهترین راه حل برای مهندسها درگیر شدن در جوامع و کلوبهایی خارج از دانشکده های مهندسی هست که البته نیازمند وقت صرف کردن هست (ولی ارزشش را دارد.)
مریم جون یک سوال ازت دارم معیار خودت برای ازدواج چیه
فاطمه جان سوالت خیلی سخته. اول کامنتت رو که دیدم گفتم یک پست در همین مورد بنویسم. بعدش تنبلی کردم ولی به هر حال همین روزها یک چیزهایی باید در موردش بنویسم. ولی موارد زیر رو بصورت خلاصه مینویسم.
۱- مثبت - زنده - مهربون و واقعگرا
۲- وضع تحصیلی و مالیاش از خودم چندان متفاوت نباشه.
۳- از بودن باهاش لذت ببرم.....